جدول جو
جدول جو

معنی خوش لعاب - جستجوی لغت در جدول جو

خوش لعاب
(خوَشْ / خُشْ لُ / لَ)
خوش خلق. مقابل بدلعاب. بجوش. مرافق
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش لقا
تصویر خوش لقا
(دخترانه)
خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوش لباس
تصویر خوش لباس
ویژگی کسی که لباس خوب بر تن دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش رکاب
تصویر خوش رکاب
ویژگی مرکبی که رام و تربیت شده و خوب سواری می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش حساب
تصویر خوش حساب
ویژگی کسی که بدهی خود را سر موقع و بی تاخیر می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ حِ)
خوش معامله. آنکه در معامله دغلکاری ندارد. آنکه در داد و ستد و وام خواهی و وام گیری راست کردار است.
- آدم خوش حساب، آنکه دین خود رابموقع و بدون معطلی می پردازد. مقابل بدبده. مقابل بدحساب
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لِ)
خوش صورت. خوبروی. خوشگل. نیکودیدار:
فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست
سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام.
سوزنی.
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا.
خاقانی.
چو گرگ اجری از پهلوی زاغ کم خور
که بر خوان چنان خوش لقائی نیابی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لِ)
آنکه لباس یا جامۀ خوش دوخت و برازنده به الوان متناسب پوشد، آنکه لباس در تن او خوب جلوه کند
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لِ / لُ)
خوش عنان. مقابل بدلگام. رام. غیرسرکش
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ رِ)
اسب مطیع. اسب فرمانبردار و باتعلیم و رام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
رسم و آداب دان. مؤدب. خوش رفتار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لُ / لَ)
خوش خلقی. مقابل بدلعابی. بجوشی. مرافقت
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لَ)
آنکه لب خوش ترکیب و شکرین و زیبا دارد:
دلم مهربان گشت بر مهربانی
کشی دلکشی خوش لبی خوش زبانی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش حساب
تصویر خوش حساب
آنکه در دادوستد و وام خواهی و وام گیری راست کردار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش رکاب
تصویر خوش رکاب
مرکوبی که نیکو سواری دهد و تند رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش لقا
تصویر خوش لقا
زیبا روی خوب چهره زیبا روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش لباس
تصویر خوش لباس
خوشپوش آنکه جامه نیک پوشد نیکو جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش حساب
تصویر خوش حساب
((~. حِ))
کسی که وام و بدهی خود را در سر وعده پرداخت کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش رکاب
تصویر خوش رکاب
((~. رِ))
مرکوبی که نیکو سواری دهد و تند رود
فرهنگ فارسی معین
امین، صحیح العمل، پاک حساب، خوش بده، خوش سودا، خوش معامله
متضاد: بدحساب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش منظر، خوش سیما، خوش قیافه، خوش برورو، خوش شمایل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درون گوش لاله ی گوش
فرهنگ گویش مازندرانی
شیک، لباس زیبا، جذّاب، تمیز و مرتّب
دیکشنری اردو به فارسی