خوش معامله. آنکه در معامله دغلکاری ندارد. آنکه در داد و ستد و وام خواهی و وام گیری راست کردار است. - آدم خوش حساب، آنکه دین خود رابموقع و بدون معطلی می پردازد. مقابل بدبده. مقابل بدحساب
خوش معامله. آنکه در معامله دغلکاری ندارد. آنکه در داد و ستد و وام خواهی و وام گیری راست کردار است. - آدم خوش حساب، آنکه دین خود رابموقع و بدون معطلی می پردازد. مقابل بدبده. مقابل بدحساب
خوش صورت. خوبروی. خوشگل. نیکودیدار: فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام. سوزنی. با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا. خاقانی. چو گرگ اجری از پهلوی زاغ کم خور که بر خوان چنان خوش لقائی نیابی. خاقانی
خوش صورت. خوبروی. خوشگل. نیکودیدار: فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام. سوزنی. با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا. خاقانی. چو گرگ اجری از پهلوی زاغ کم خور که بر خوان چنان خوش لقائی نیابی. خاقانی